تیز تیغ کاغذ

نگار من بی پروای رفتن است... گاه من مهار او می شوم، گاه او مهار من می شود... می نگارم، پروانگی...

تیز تیغ کاغذ

نگار من بی پروای رفتن است... گاه من مهار او می شوم، گاه او مهار من می شود... می نگارم، پروانگی...

تیز تیغ کاغذ

در آسمان ذهنم،

خوش پرنده حالی را می بینم

. . . که به پرواز است!


۱۰
ارديبهشت

شبیه باغبانی / که هسته به دل خاک نهاد 

شب و روزش به چشم گرفت / سرد و گرمش به آغوش

جوانه و نهال و برگ و شکوفه / ثمر که به میوه داد،

عشق در سینه نهاد / میوه از دل نکند،

... من اینجا... نشسته ام.. سبد میوه ای کنارم: پرتقال های زیبای نارنجی؛ 

ترسیده از تمام شدن/ پوسیده از چهاردیواری دستانم.

 

شبیه باغبانی | من درختی هستم

به صبوری چیدن

شوق دیگر باری آفریدن

دستانم همه آزادی.

  • محمد اسدی